چاپ بادکنک ارزان
چاپ بادکنک ارزان
امروز آخرین قسمت از داستان من و چاپ روی بادکنک و آقای جان است.
آقای جان همچنان داشت با هیجان و شوق برایم از آن مغازه تعریف می کرد و می گفت: فلیکس باورت میشه ؟!
همین چاپ بادکنک تبلیغاتی باعث شد که من از آن مغازه خرید های متعدد و زیادی انجام بدهم.
آن فقط یک مغازه پوشاک بود! ولی من هم برای خودم، هم برای پسرم و دخترم وهم برای همسرم لباس خریداری کردم.
با خنده بهش گفتم، باورت میشد که یک چاپ روی بادکنک اینقدر قدرت در جذب و فروش داشته باشد،
و او با خنده گفت، به هیچ عنوان فلیکس!
من این همه سال کار فروش ا نجام دادم ولی همچین فروش موفقی با هزینه واقعاً ناچیز تبلیغاتی رو نداشته ام!
او می گفت: فلیکس برایم واقعاً جالب است!
اگر پسرم آن بادکنک تبلیغاتی را نمی دید و اصرار نمیکرد که بادکنک میخواهد من هرگز به آن مغازه نمی رفتم!
و بعد از دوباره خندیدن به من گفت: از مغازه که بیرون آمدیم حدود دویست و یا سیصد متر جلوتر رفتم،
که یک خانم با دخترش بود و به فارسی چیزی از من پرسید،
چاپ بادکنک ارزان
و زمانی که فهمید من فارسی بلد نیستم به انگلیسی از من پرسید،
که بادکنک را از کجا خریده ام و من برایش توضیح دادم که از کدام مغازه به پسرم هدیه داده اند و الان براحتی می توانم حدس بزنم،
که آن خانم چقدر خرید ناگهانی از همان مغازه انجام خواهد داد. خلاصه این که جان نظرش این بود،
که چاپ بادکنک برای خیلی از کسبه ها یک باید است و نه یک شاید،
و هر کسب و کاری مخصوصاً آنهایی که کارشان با خانواده ها در ارتباط مستقیم است.
باید از چاپ روی بادکنک برای تبلیغات و جذب مشتری ها استفاده کنند.
مطمئن هستم که پس از خواندن داستان آقای جان شما هم برای تبلیغاتی کسبه خود از بادکنک تبلیغاتی استفاده خواهید کرد.
مطالب بیشتر: